آیلین جونآیلین جون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

ناز نازی مامانی و بابایی

گلم در نمایشگاه گل

جمعه آخرین روز نمایشگاه گل و گیاه بود چون بعدازظهر من رفته مراسم  آش دوندونی یزدان جون ساعت 9 تقریبا ساعت پایانی نمایشگاه رسیدیم اونجا بابایی که عاشق گل و گیاه بود مجذوب گلها شده بود و سریع دست به خرید شد     چند تا از غرفه ها  گلدون گل به آیلین جون هدیه دادن ...
31 خرداد 1393

چندتا عکس

این چندتا عکس آیلین جون که عاشق چراغ و لوستر تو مغازه بابایی انداخته   پنجشنبه شبم با بابابزرگ و مامان بزرگو عمه ها و عمو و  رفته بودیم باغ عموعباس آیلین جون کل مسیر خواب بود اونجا که رسیدیم کمی بازی کرد تا بابایی اومد و دو سه تا عکس انداختیم       اینم کاهو هایی که باباجون زحمتش رو کشیده ...
31 خرداد 1393

بازم واکسن

روز یکشنبه صبح مرخصی ساعتی گرفتم با تا بابایی آیلین جونو ببرم درمانگاه واسه واکسن چهارماهگی از دیروز همش استرسش رو داشتم که دخترم تب نکنه. زمانی که من پیشش نیستم بیقراری نکنه البته با وجود مادر جون خیالم خیلی راحت بود. خدا مامانا رو محافظت کنه که خیلی زحمت میکشن هم زحمت ما رو هم بچه هامونو ساعت 7.30 قطره استامینیفن رو به آیلین جون دادم و براش توضیح دادم که می خامیم بریم واکسن بزنیم و بدون که برای سلامتی خودته کمی درد داره ولی برای سلامتیت لازمه قربونش بشم که قشنگ گوش می داد به حرفای مامانی   ساعت 8.30 رفتیم درمانگاه، درمانگاه خلوت بود مثله همیشه(خداییش شغل دارن کادر درمانگاه) بعد از اینکه قد و وزت دختری رو گ...
13 خرداد 1393

تولد چهارماهگی

دخترم یکشنبه 11 خرداد 4 ماهش تمئم شد و وارد ماه پنجم شد. خدا رو شکر رفلاکسش داره کم میشه و یواش یواش میشه غذای کمکی رو شروع کنم دخترم با کمک م یتونه بچرخه و یه کوچولو بشینه خداجون شکرت               اینجا هم رفته بود جشن میلاد حضرت ابوالفضل دخترم خیلی خانوم بود.داشت واسه خودش آواز می خوند ولی جون صدای بلندگوها زیاد بود مجبور بود جیغ بزنه تا صدای خودشو به گوش مامانیش برسونه قربون صدات بشم عزیزم ...
13 خرداد 1393

گلخونه بابا

بابایی به گل و گیاه خیلی علاقه داره با وجود اینکه ما حیاط نداریم پشت بوم را تبدیل به حیاط زیبا کرده و باغچه درست کرده و بعضی وقتا از محصولات تولیدیش استفاده می کنیم چند تا عکس از آیلین و گل رزای بابا         اینجا عزیزم روبروی خورشید بود اخمالو شد ...
11 خرداد 1393

گردش بعدازظهر

چند روز پیش با عمه مریم  رفتیم خرید دیدیم هوا خوبه زنگ زدیم به همه که بریم پارک آیلین جون مثله مامانش خیلی دوست داره به گردش بره کلی حال میکنه آیلین جون تو پاساژ چراغا رو می دید زده بود زیر آواز ...
7 خرداد 1393

مهمونی

  جمعه رفته بودیم مهمونی خونه خاله آزاده و عمو عباد خیلی خوش گذشت     این خورشید خانوم از کارهای دست خاله آزاده با سلیقه ست     عمو عباد هم آهنگ یه دختر دارم شاه نداره رو واسه آیلین جون خوند آیلین جون خیلی جالب گوش می داد   ...
7 خرداد 1393

آیلین جون و اسباب بازی ها

دخترم داره کم کم رنگها رو تشخیص می ده و وسایل رنگی رنگی رو خیلی دوست داره اینجا میخاد با انگشتش چشم هزار پارو در بیاره     قربونش بشم دست فرمون خوبی هم داره     ...
7 خرداد 1393
1